Ray Peterson - Tell Laura I Love Her
Laura and Tommy were lovers
He wanted to give her everything
Flowers, presents, but most of all, a wedding ring
He saw a sign for a stock car race
A thousand dollar prize it read
He couldn't get Laura on the phone
So to her mother, Tommy said
Tell Laura I love her
Tell Laura I need her
Tell Laura I may be late
I've something to do, that cannot wait
He drove his car to the racing grounds
He was the youngest driver there
The crowed roared as they started the raceRay Peterson - Tell Laura I Love Her - http://motolyrics.com/ray-peterson/tell-laura-i-love-her-lyrics-persian-translation.html
Around the track they drove at a deadly pace
No one knows what happened that day
Or how his car overturned in flames
But as they pulled him from the twisted wreck
With his dying breath, they heard him say
Tell Laura I love her
Tell Laura I need her
Tell Laura not to cry
My love for her will never die
Now in the chapel where Laura prays
For her poor Tommy, who passed away
It was just for Laura he lived and died
Alone in the chapel she can hear him cry
(Grazie a Massimo per questo testo)
Ray Peterson - به لورا بگویید دوستش دارم (Persian translation)
لورا و تامی عاشق یکدیگر بودند
تامی قصد داشت همه دارایی اش را به او بدهد
گل,هدایا
اما مهمتر از همه حلقه ازدواج
روزی (تامی)آگهی مسابقه اتومبیل رانی را دید
جایزه آن هزار دلار بود
نتوانست از طریق لورا را پیدا کند و به او بگوید
پس به مادر لورا گفت, تامی چنین گفت
به لورا بگو یید دوستش دارم
به لورا بگو یید به او نیاز دارم
به او بگویید ممکن است کمی دیر بازگردم
کاری است که باید انجام دهم نمیتوانم منتظرش بمانم
با ماشینش به سمت زمین مسابقه رفت
او جوانترین راننده در آن رالی بود
مسیر در هنگام شروع مسابقه بسار شلوغ بود
با سرعت مرگباری مسابقه را آغاز کردند
هیچ کس نمیداند آن روز چه اتفاقی افتاد
یا چطور ماشینش در میان آتش چپ کردRay Peterson - Tell Laura I Love Her - http://motolyrics.com/ray-peterson/tell-laura-i-love-her-lyrics-persian-translation.html
هنگامی که دیگران او را از میان آهن قراضه ماشینش بیرون کشیدند
حتی در آخرین نفس هایش شنیدند که می گفت
به لورا بگویید عاشقش هستم
به لورا بگویید محتاجش هستم
به لورا بگویید برایم گریه نکند
عشق من به او هرگز نخواهد مرد
و اینک در کلیسایی که لورا
برای تامی مرحوم دعا میکند
این قصه به ضرر لورا تمام شد مرد و زنده شد
آن زمان که در کلیسا تنهاست صدای گریه تامی را میشنود
به لورا بگویید عاشقش هستم
به لورا بگویید محتاجش هستم
به لورا بگویید برایم گریه نکند
عشق من به او هرگز نخواهد مرد
به لورا بگویید عاشقش هستم
به لورا بگویید محتاجش هستم
به لورا بگویید برایم گریه نکند
عشق من به او هرگز نخواهد مرد